دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

به گمانم حواست به پاییز نیست
آمده است..
خیالم راحت است که
دیگر شمعدانی ها گل نمی دهند
و من بهانه ای دارم که به دلم بگویم
می خواست از این حوالی گذر کند دلم جان
اما...
آخر او تنها نشانه ی شمعدانی ها را دارد
تو هم نگرانِ چیزی نباش
خیالت تا می تواند در من پرسه می زند
فردا دستش را می گیرم
با هم به خیابان می رویم
زیرِ باران .. رویِ برگهایِ پاییزی
قدم می زنیم
خیالت برایم از تو می گوید
من برایش از تو می گویم
و به این همه دیوانگی می خندیم
بلند
بلند
بلند
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,